دروازه ورود به دنیای احساسات کودک
اگر تا به حال دیدهای که کودکت بهخاطر چیز کوچکی ناگهان گریه کند، جیغ بزند یا خودش را به زمین بیندازد، احتمالاً با یکی از طبیعیترین اما پیچیدهترین فرآیندهای انسانی روبهرو شدهای: تنظیم هیجانی.
این رفتارها نشانهی بیادبی یا لجبازی نیستند؛ بلکه نشانهی آناند که سیستم هیجانی کودک هنوز در حال یادگیری است چگونه احساساتش را بشناسد، بپذیرد و مدیریت کند.
تعریف علمی تنظیم هیجانی
در سادهترین بیان، تنظیم هیجانی یعنی «توانایی فرد برای درک، بیان، تعدیل و هدایت احساسات خود بهگونهای که با موقعیت و هدف او سازگار باشد.»
به گفتهی جیمز گراس (James Gross, 2015)، یکی از مهمترین پژوهشگران این حوزه، تنظیم هیجان مجموعهای از فرایندهای درونی و بیرونی است که تعیین میکند:
-
کدام احساس را تجربه کنیم،
-
چه زمانی تجربهاش کنیم،
-
و چطور آن را ابراز کنیم.
کودکانی که مهارت تنظیم هیجان را میآموزند، نه فقط آرامترند، بلکه در آینده روابط اجتماعی بهتر، عملکرد تحصیلی بالاتر و سلامت روان پایدارتر خواهند داشت.
تنظیم هیجانی در کودکان چگونه رشد میکند؟
تنظیم هیجان، مهارتی فطری نیست؛ آموختنی است و در سه مرحلهی اصلی رشد میکند:
۱. تنظیم بیرونی (نوزادی تا حدود ۲ سالگی)
در این مرحله، کودک هنوز قادر به کنترل احساسات خود نیست و برای آرام شدن به والدین نیاز دارد. وقتی نوزاد گریه میکند و مادر یا پدر او را در آغوش میگیرند، در واقع سیستم عصبی او از سیستم عصبی والد وام میگیرد تا به تعادل برسد.
پژوهشهای ماری اینزورث (Ainsworth, 1978) در نظریهی دلبستگی نشان میدهد پاسخدهی عاطفی والد، پایهی شکلگیری تنظیم هیجان سالم در آینده است.
۲. تنظیم مشترک (۲ تا ۵ سالگی)
کودک در این سن شروع میکند به نامگذاری احساسات خود («عصبانیام»، «میترسم»، «ناراحتم») اما هنوز برای مهار شدت آنها نیاز به همراهی دارد.
در این مرحله، والدین و مربیان با نامگذاری احساسات، همدلی و الگوسازی آرامش، کودک را در تنظیم مشترک احساساتش یاری میکنند.
۳. تنظیم درونی (۵ سال به بعد)
کودک کمکم میآموزد بهطور مستقل احساساتش را تشخیص دهد و رفتار خود را مدیریت کند.
اما این مهارت فقط زمانی شکوفا میشود که در دو مرحلهی قبل، «پذیرفته شدن» و «درک شدن» را تجربه کرده باشد.
تفاوت واکنش هیجانی و تنظیم هیجانی
احساسات در ذات خود بد یا خوب نیستند؛ آنچه تفاوت ایجاد میکند شیوهی مدیریت آنهاست.
کودک ممکن است احساس خشم را تجربه کند (که طبیعی است)، اما اگر یاد نگیرد با خشم خود چه کند، این احساس به رفتارهای تند و آسیبزا تبدیل میشود.
به بیان دیگر:
واکنش هیجانی = احساس + رفتار فوری
تنظیم هیجانی = احساس + آگاهی + انتخاب رفتار مناسب
مغز و تنظیم هیجانی: نبرد میان آمیگدال و قشر پیشپیشانی
وقتی کودک احساس ترس، خشم یا ناراحتی میکند، بخش «آمیگدال» مغز فعال میشود — بخشی که مسئول واکنشهای سریع و بقاست.
اما برای آنکه بتواند احساسش را مهار کند، نیاز به کمک بخش منطقی مغز یعنی قشر پیشپیشانی (Prefrontal Cortex) دارد.
این بخش تا حدود ۲۵ سالگی کامل نمیشود، پس بدیهی است که کودک نمیتواند به تنهایی آرامش خود را بازیابد.
اینجاست که نقش والد و مربی حیاتی میشود:
او باید «مغز قرضی» کودک باشد، تا زمانی که مغز او خودش بتواند این کار را انجام دهد.
چرا تنظیم هیجان مهمترین مهارت زندگی است؟
بر اساس متاآنالیزهای متعدد از جمله پژوهش Eisenberg et al., 2010، تنظیم هیجان در کودکی با شاخصهای متعددی از موفقیت در بزرگسالی مرتبط است:
-
روابط اجتماعی سالمتر
-
سازگاری تحصیلی و شغلی بهتر
-
کاهش اضطراب، پرخاشگری و رفتارهای پرخطر
-
افزایش تابآوری و احساس رضایت از زندگی
به زبان سادهتر:
کودکی که احساساتش را میشناسد، بزرگسالی میشود که دنیا را بهتر میفهمد.
خطاهای رایج والدین در برابر هیجانات کودک
بسیاری از والدین ناآگاهانه به جای آموزش تنظیم هیجان، باعث اختلال در آن میشوند. چند نمونهی رایج:
-
نادیده گرفتن احساسات کودک
(«حالا چیزی نشده»، «گریه نکن، قوی باش»)
➜ پیام پنهان: احساساتت بیاهمیت است. -
سرزنش یا تنبیه برای بروز احساسات
➜ کودک یاد میگیرد احساسش را پنهان کند، نه تنظیم. -
تسلیم شدن در برابر هیجان کودک
➜ وقتی والد برای آرام شدن کودک فوراً تسلیم خواستهاش میشود، کودک یاد نمیگیرد چطور ناامیدی را تحمل کند. -
الگوسازی نامناسب والد
➜ کودکی که والد عصبانی یا مضطرب دارد، تنظیم هیجان را از رفتار او میآموزد، نه از گفتههایش.
چطور میتوان تنظیم هیجانی را در کودک پرورش داد؟
بر اساس مدل Gottman (1997) در «والدگری هیجانمحور»، والدین میتوانند با پنج گام اصلی، زیربنای تنظیم هیجان را بسازند:
-
آگاهی از احساسات خود و کودک
(اول خودت آرام باش، بعد راهنمای کودک شو.) -
تشخیص هیجانات بهعنوان فرصت تربیت
(«الان وقت آموزشِ صبر و همدلیه، نه سرزنش.») -
همدلی و نامگذاری احساسات کودک
(«میدونم ناراحتی چون دوستت اسباببازیت رو گرفت.») -
کمک به کودک برای حل مسئله
(پرسش کن: «به نظرت چی میتونه کمکت کنه آرومتر شی؟») -
آموزش مرزها و رفتارهای قابل قبول
(خشم حق توست، اما زدن دیگران نه.)
تمرینهای ساده برای والدین و مربیان
-
لحظه مکث
قبل از واکنش، یک نفس عمیق و سه ثانیه سکوت. این سه ثانیه، فرصت تنظیم هیجان است. -
دفتر احساسات
هر روز با کودک نقاشی احساسات بکشید. مثلاً: «امروز چه رنگی حس کردی؟» -
بازی نقشها
از عروسکها برای تمرین احساسات استفاده کنید («خرسی الان ناراحته چون…»). -
الگو بودن
وقتی خودت ناراحت شدی، با صدای بلند از استراتژی تنظیم هیجان استفاده کن:
«من الان عصبانیام، میخوام دو دقیقه نفس بکشم تا آرامتر شم.»
جمعبندی
تنظیم هیجانی، فقط مهارتی روانشناختی نیست؛ ریشهی رشد انسانی است.
کودک وقتی یاد میگیرد احساساتش را بشناسد، در واقع یاد میگیرد خودش را بشناسد.
و والد یا مربی، وقتی یاد میگیرد احساسات کودک را بپذیرد، در واقع دارد به او امنیت درونی میدهد — همان چیزی که پایهی تمام یادگیریهاست.
تنظیم هیجانی یعنی پلی میان قلب و خرد.
در این پل، والدین نخستین مهندساناند.